- از صحبت کردن درباره کارم با دیگران لذت میبرم (دسته دوم و سوم).
- کارم یکی از مهمترین چیزها در زندگی ام است(دسته دوم و سوم).
- دلیل اصلی ام برای کارکردن، مسائل مالی است تا بتوانم پشتیبان خانواده و سبک زندگی ام باشم(دسته اول).
- مشتاقم که بازنشسته شوم(دسته اول).
- اگر از نظر مالی تامین بودم، حتی اگر بابت کار فعلی ام پرداختی به من نمی شد، آن را ادامه می دادم(دسته سوم).
- کار من دنیا را جای بهتری برای زندگی کردن می کند(دسته سوم).
- اگر دوباره این فرصت به من داده می شد، دوباره همین کار را انتخاب می کردم(دسته سوم).
- انتظار دارم طی پنج سال آینده در جایگاه و سطح شغلی بالاتری باشم(دسته دوم).
- نگاهم به کارم به عنوان سکوی پرتاب و مسیر صعود به سایر شغل هاست(دسته دوم).
- انتظار و پیشبینی ام این است که در پنج سال بعد نیز مشغول همین کار باشم(دسته اول).
قبل از شروع خواندن نوشته جدیدم، لطفا به هر یک از سوالات بالا، برگرفته از (پرسشنامه کار-زندگی) بر اساس میزانی که توصیف کننده احساساتتان درمورد کارتان است، نمره دهید. 1، اصلا تا 4، زیاد. نمره هر دسته را جمع کنید. کدام دسته، بیشترین نمره را آورده؟ در ادامه راهنمای مربوط به آن دسته را مطالعه کنید:
دسته اول افرادی هستند که نیاز ندارند حاشیه ای به کار وارد کنند. همان انتظاری که از کار می رود را برآورده می کنند. پول درآوردن و ایجاد امنیت مالی. شغل این افراد، به دلیل ضرورت زندگی جهت درآمد داشتن و رفع نیازهای مادی زندگی است. بنابراین اولویت اصلی برای آنان، حقوق آخر ماه، یا پاداش یا دستمزد است. بخوبی می توانند پس از پایان ساعات کاری، خط تلفن مربوط به کار خود را خاموش کنند و ذهن خود را از حالت کاری به حالت استراحت و تفریح و مسائل دیگر زندگی تغییر دهند. به دنبال آرامش و ثبات هستند و بابت پیشرفت یا عدم پیشرفت در دراز مدت، خود را نگران نمی کنند. همچنین ازآنجایی که شغل خود را بخاطر امنیت مالی انتخاب کرده اند، در تغییر شغل نیز منعطف هستند و اگر پیشنهاد شغلی با دستمزد بهتر به آن ها ارائه شود، شغل خود را رها و پیشنهاد جدید را قبول میکنند. اما اگر در همان شغل قبلی، امنیت مناسبی داشته باشند، واقع بینانه و به دور از تقلا برای وجهه اجتماعی بهتر یا ایجاد معنای خاصی در زندگی یا تلاش برای تغییر خاصی در جهان، به همان شغل ادامه می دهند.
اما لازم به ذکر است این افراد نیز مانند تمام انسانهای دیگر، نیازهایی جز پول و امنیت دارند و آنچه گفته شد، تنها به توصیف ارتباط آنان با کارشان مرتبط است. بعنوان برخی از این نیازهای انسانی میتوان، سرگرمی، کنجکاوی، جستجوی تازگی و ماجراجویی را نام برد. اما از آنجا که شغل مدنظرشان، به دلیل ایجاد امنیت، ساختار با ثباتی دارد، نمی توانند این نیاز را در کار خود، که در واقع بخش بزرگی از زمان روزانه را به خود اختصاص می دهد، ارضا کنند. ازین رو بسیار ضروری است که برای ساعات غیر کاری، فعالیت هایی تفریحی، سرگرم کننده، ذوقی و امثالهم داشته باشند. در غیر اینصورت، احتمال کاهش سلامت روان و بروز خلق پایین، دلمردگی یا به مرور، افسردگی در آنها وجود دارد.
چالش دیگر این افراد، اینست که ممکن است به دلیل امنیت مالی ارائه شده در محیط کاری اشان، خود را مجبور به تحمل محیط نامناسب کاری کنند. آنچه به آن محیط کار سمی گفته می شود. باید به خود یادآور شوند، که دستمزد دریافتی از چنین محیطی، ارزش از دست دادن سلامت جسمانی یا حرمت نفس آنها را ندارد و برای پیدا کردن شغل مناسب دیگر تلاش کنند.

دسته دوم، از کار خود لذت می برند اما به شرطی که همواره درحال رشد و ترقی شغلی باشند و یا بتوانند احتمال وقوع آن را برای چند سال آتی تصور کنند. در حال هرکاری که باشند، هدفی بسیار جاه طلبانه تر از آن در نظر دارند. بسیار رقابتی (از نوع سالم) هستند و اگر نسبت به دیگران، تائید و تصدیق بیشتری از کارفرما یا اطرافیانشان بگیرند، انگیزه شان بیشتر شده و بهتر عمل می کنند. این موضوع باعث می شود همواره در پی یادگیری مهارتهای جدید مرتبط به شغلشان باشند، بیشتر دیده شوند و از نظر حرفه ای اعتبارمقتدرانه تری کسب کنند. ازینرو اغلب آنها را در حال ادامه تحصیلات آکادمیک و غیرآکادمیک، شرکت در کارگاه های مختلف و حتی سخنرانی در گروه های مرتبط کاری می بینیم. در انجمن های معتبر مرتبط به کارشان عضو می شوند و کارت، گواهینامه و مدارک بیشماری دال بر اعتبار حرفه ای و اجتماعی خود جمع آوری کرده و آن را به نمایش می گذارند. آنها همان افرادی هستند که حتی در مجامع دوستانه یا بیوی پیج شخصی اشان نیز، خود را با عنوان شغلی خود معرفی می کنند. سلام، صدقی هستم، پزشک. سلام دکتر صدقی هستم. سلام خوشبختم صدقی هستم وکیل پایه یک دادگستری...
اما با وجود تمام موفقیت هایشان باید دقت کنند، تصویر کلی شغل خود را از دست ندهند. گفتیم که هدفگرا هستند و به آینده کاری خود اهمیت می دهند، اما گاهی درگیر شدن در رقابت، تمرکز بر هدف را در ذهن آنها مخدوش می کند. بجای آنکه برای رسیدن به هدف پنج ساله خود تلاش کنند، به بهتر شدن از رقیبشان تمرکز می کنند و نتیجتا، هدف شغلی رقیبشان، اشتباها، به هدف شغلی آنها تبدیل می گردد و از مسیر مبتنی بر ارزشهای خود خارج می شوند. همینطور آسیب دیگر ناشی از رقابتی بودن آنها، از دست دادن نتورکینگ یا شبکه سازی سالم است. این افراد گاهی برای افزایش اعتبار خود در نظر دیگران، با کسانی ارتباط می گیرند که در حوزه کاری اشان بسیار مقتدر و معروف هستند. و بابت داشتن این ارتباط به خود افتخار می کنند. اما این نوع روابط که معمولا سطحی نیز هستند، به قیمت از دست دادن دسته بزرگی از افرادیست که اتفاقا میتوانند برای آنها بصورت کاربردی مثمرثمر باشند. همکاران، هم سطحان، افرادی از صنوف و سطوح دیگر که به خدمات آنها نیاز دارند یا براحتی آنها را به دیگران معرفی می کنند.
نهایتا این افراد باید مواظب باشند، هدفگرایی و جاه طلبی اشان، بر روی قسمت های دیگر زندگی آنها تاثیر نگذارد. چرا که حفظ مرز بین کار و زندگی ممکن است به مرور برای این افراد بسیار دشوار شود. پس از اتمام ساعات کاری، نتوانند براحتی حالت ذهن کارکن خود را به حالت همسر، پدر یا مادر، عضوی از خانواده، محله و جامعه تغییر دهند، به سلامت جسم و روان خود بپردازند، امور شخصی را مدیریت کنند، با آسودگی خاطر به تفریح بپردازند یا حتی افکار مرتبط با شغل خود را قبل از خواب خاموش کنند و خوابی با کیفیت داشته باشند.
مطالعه مقاله بهره وری بالا به کمک خودشفقتی را به این دوستان توصیه می کنم.

اما دسته سوم.کار برای این افراد فرقی با معنویت، تفریح و تجربه لذت ندارد. نه به این معنی که معتاد به کار هستند، بلکه بدلیل اینکه معنای زندگی را در کار مورد علاقه شان پیدا می کنند یا درواقع با انجام کار مورد علاقه شان، و تجربه فلو (Flow) یا غرقگی، معنا را در زندگی خود می سازند. در مورد این موضوع علاوه بر جلسات کوچینگ در جلسات رواندرمانی هم با مراجعانم صحبت می کنم. چرا که تحقیقات زیادی نشان داده، کسانی که احساس می کنند شغل معناداری دارند، شادمان ترند و زندگی شان نیز معنادار تر می شود. بنابراین، حتی در اختلالات خلقی نیز به این موضوع پرداخته می شود. این افراد معتقدند کارشان، مسبب ایجاد تغییر مثبت و بهبود جهان یا افراد زیادی می شود. گاهی به اشتباه تصور می شود برای داشتن چنین حسی حتما می بایست مشاغل خدماتی خاص و متحولانه انجام داد. پزشکی، پرستاری، روانشناسی. یا نهایتا بایستی کارآفرین اجتماعی بود و مستقلانه عمل کرد. گرچه، ویژگی های خودمختاری و احساس شایستگی، دو ویژگی بنیادین غرقگی در کار محسوب می شود، اما مثالهای گفته شده صرفا می توانند کلیشه های بسیار واضح و مثالهای نمادین از شغل معنادار باشد. ولو اینکه سبک کاری پزشکان زیادی نیز به یکی از دو دسته قبلی اختصاص دارد و این مشاغل، همیشه به معنای شغلی پر معنا نیست. معنایابی در شغل، وابسته به صنف یا گروه خاصی نیست. فروشنده یک سوپر مارکت محلی، با پیدا کردن سریع محصول مورد نیاز خریدار از میان قفسه های شلوغ، ارائه پیشنهاد محصول جایگزین بهتر و مناسبتر، گپ زدن کوتاه با خریداران سالمند محله، یا فعالیتهای زیباشناختی مانند چیدمان زیباتر قفسه ها برای حظ بصری همکاران و خریداران هم میتواند معنا را در شغل خود تجربه کند. سازمان های مدرن و هشیار نیز به شدت به دنبال جذب چنین افرادی هستند. چرا که خوب می دانند این کارمندان، احساس تعلق بیشتری به کارشان دارند، استعفا و مرخصی کمتری می گیرند، خصومت و پرخاشگری در آنها کم است، پروداکتیویتی بالایی دارند و در واقع از همه نظر، ارزش اقتصادی بالایی برای سازمان فراهم می کنند. بنابراین اخیرا کارگاههای آموزشی زیادی جهت شناسایی معنای شخصی به کارکنان سازمانها ارائه می شود تا با کشف یا تقویت آن بتوانند برای سازمان نیز سودآوری بیشتری داشته باشند.
این افراد بطور کل راضی و خشنودند چرا که کارشان بخشی از هویتشان است و خانواده و دوستان خود را نیز به حوزه کاری خود ترغیب می کنند. بهتر است برای ثمربخشی بیشتر با افراد هم فکر، آشنا و همکاری کنند که با توجه به اینکه اغلب سیستم های کاری رایج دنیای امروزه، هنوز سبک کاری دسته دوم را تبلیغ می کنند، پیدا کردن همفکر و همکار با سبک کاری دسته سوم، خود، امری صعب الوصول است.
اما متاسفانه هرچقدر این نوع سبک کاری را ارزنده بدانیم، نمیتوانیم چشممان را بر واقعیت ببندیم و مشکلات رایج محتمل در آن را نادیده بگیریم. این افراد نیز مانند افراد گروه دو، به دلیل کار بیش از حد و محو شدن مرز بین کار و زندگی، باید مراقب سلامت خود (علی الخصوص سلامت جسمانی) خود باشند یا اگر در مشاغل خدماتی با افراد آسیب دیده کار می کنند، نباید خطرات ناشی از فرسودگی دلسوزی (به اشتباه به آن فرسودگی شفقت نیز می گویند) را دست کم بگیرند. (مقاله سنجش مهارت مدیریت انرژی را نگاه بیندازید). خطر دیگر پیش روی آنها، از دست دادن تمرکز یا عدم علاقه به تمرکز بر چشم انداز و اهداف بلند مدت، نادیده گرفتن نیازهای مالی و امنیت شغلی است. ممکن است آنقدر در لحظه از کار خود لذت ببرند که فراموش کنند در دنیای خاکی برای زندگی و زنده ماندن نیاز به درآمد دارند. این موضوع حتی روی خانواده آنها نیز می تواند سایه افکند. کار با حقوق کم، کارهای داوطلبانه فرسایشی که فرصت درآمدزایی را از بین می برد و فرد با تصور مفید بودن برای جامعه، پایه های بنیادین امنیت یعنی مفید بودن برای خود و خانواده را از نادیده می گیرد و نردبانی روی ابرها می سازد.

همانطور که دیدید، هیچ یک از این سبک های کاری به دیگری برتری ندارد و هدف از ارائه آنها، بالابردن یا خفیف کردن ارزش یکی به دیگری نیست. اغلب افراد سبک غالبی دارند ولی به معنای صفر و یک بودن یا افراط و تفریط نیست و در میانه سبک هستند. علاوه بر این ممکن است سبک کاری در دوره های مختلف زندگی فرد، تغییر کند. بعنوان مثال فردی با سبک کاری غالب دوم، بعد از گذران مرحله ای خاص از زندگی (تغییر باور و جهانبینی، بحران هویت، بیماری های مزمن، سوگ، تشکیل خانواده...)، سبک کاری سوم را انتخاب کند. بنابراین سبک کاری، مسئله ای غیرقابل تغییر و حک شده در وجود آدمی نیست و می تواند انتخاب شود. اما باید دانست، بهردلیلی سبک غالب هرکداممان یکی از این سه سبک است و مقایسه سبک غالبمان با سبک غالب دیگران، نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه می تواند منجر به آشفتگی هویت کاری گردد. با هر سبکی می توان موفق و سالم زندگی کرد.
درصورت تمایل، جلسه مشاوره آنلاین خود را تعیین وقت کنید یا در پیام رسان های بله، واتس اپ یا تلگرام پیغام بگذارید: 09201239987
شادا کوشا
دوست عزیز، کلیه حقوق محتویات این وبسایت (مقالات، تصاویر، ویدیوها) متعلق به واحد فرهنگی هنری شادا کوشا (با پروانه وزارت ارشاد) بوده و استفاده از آنها، صرفا با درج لینک این سایت مجاز است. در غیر اینصورت، پیگرد قانونی دارد.